نمی دانم چرا اینگونه شد؟!
ارسال شده توسط در 87/4/25:: 1:19 صبحبه نام خدا
گاهی وقتها خیلی دلم می خواهد که از نگاه خدا به خودم و اتفاقات اطرافم نگاه کنم و کشف کنم پاسخ خیلی از سوالاتم را.
تصور میکردم که میتوانم مثل همیشه، فکر کنم ، دقت کنم و دختر باهوشی باشم و بتوانم جریانات و اتفاقات پیش آمده را به درستی تحلیل کنم. اما این بار انگار مغزم قفل کرده و توانایی فکر کردن و فهمیدن را از من گرفته است.البته نا گفته نماند که ترس من هم از رویایی با حقیقت ، مانع از درست فکر کردنم می شود.
امسال اعتکاف قسمتم نشد. اصلا هرجا که قرعه کشی باشد یا درصد موفقیت من صفر است یا اگر هم در قرعه کشی موفق شوم نتایج بعد از آن شامل حالم نمی شود!
سالهای قبل که دوستانم برای اعتکاف می رفتند و به من می گفتند که تو هم بیا ، نمی رفتم .احتمالا از روی تنبلی و اینکه حوصله نداشتم! آن وقتها اصلا به اعتکاف رفتن فکر هم نمی کردم.
اما امسال که خودم خواستم برم ، نشد. اولش خیلی امیدوارم بودم و یقین کرده بودم که می روم و سه روز از این دنیا خلاص می شوم و سعی میکنم خودم را بهتر بشناسم. اما از شانس من امسال قرعه کشی شد و نتایج قرعه کشی هم که برای من واضح بود ولی با این حال خیلی امید داشتم. اما ..... هی ..... (آه!)
دلم خیلی پر است خیلی زیاد ....
اگر رفتید اعتکاف و مجالی یافتید برای آنها که مثل من ، نیازمندند ، دعا کنید!